پارت پنجاه و نهم :

جلوی در پارکینگ که ترمز می کنم افسون با آخ و اوخ از روی موتور بلند می شه.کمی بخاطر شرایطش بهش فشار اومده معلومه.کلاه از سر بر می دارم و ریموت در رو از جیبم بیرون می کشم تا در رو باز کنم اما همون لحظه صدایی از فاصله ای نه چندان دور اسمم رو فریاد می زنه.
بر می گردم و با دیدن محمد واقعا خشکم می زنه.اون اینجا چه کار می کنه؟.پشت سرش آذر هم سمت ما می یاد.افسون کلاه از سر بر می داره و سریع کلاهش رو

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۱۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۲۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • م

    00

    کمکم دارن عاشق میشن🤗

    ۴ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    یه جورایی بله

    ۴ ماه پیش
  • ساناز

    00

    ❤️❤️❤️

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.